♥☆منتظــر مـهـدی☆♥
او خواهد امــــد
از جمکران می آیم . از میعادگاه حضورت; از محفل عاشقان ظهورت; همراه با دیده های ابری و قلبهای منتظر . تمام ابرهای جهان در دلم گریه می کنند . چشمانم آشیانه انتظار شده و سراسر وجودم امید . تا به حال ندیده بودم ابری چتر هزار پاره انتظار را بر غربت دل منتظران این گونه پر باران بگشاید . از جمران می آیم و باور نمی کنم که از محفل پروانه های دلسوخته ات آمده باشم . بارها گفته اند: «می آیی » و من سالهاست منتظر ظهورت هستم . گفته اند: «وقتی بیایی منتظرانت را به میهمانی خویش می خوانی » . گفته اند: «با آمدنت باران زیبایی می بارد و هیچ کس از دستهای تهی و «از سفره های خالی » سراغ نمی گیرد» . ... و من تو را می شناسم; از آن سوی مهتاب و از پشت ابرهای سفید . بوی گلاب می آید و مادر، تمام آرزوهای خود را بر سجاده انتظار گریه می کند . راستی! هر شب به خانه دلهامان سر می زنی و دست نوازشگرت را بر سرمان می کشی . آری; هر شب به خانه دلمان می آیی و بر سجاده انتظارمان عطری از عشق می پاشی; لباسهامان را از یاس پر می کنی و من هر آدینه به امید آمدنت خانه دلم را آب و جارو می کنم . پنجره های خسته اش را دلداری می دهم، گلدانهای کهنه را پر از شمعدانی می کنم و روی پله پله اش نیز گلدانهای یاس می گذارم پدر هم با دستهایی سبز، زیر باران عشق و انتظار، ندبه× را زمزمه می کند . مطمئنم تو، خود می دانی چرا که دوستمان داری و خواسته ای این گونه باشیم . آقا! پس «کی می آیی؟» چقدر انتظار؟! بیا; بیا تا خاک قدومت را سرمه چشمانمان گردانیم . منتظر ظهورت می مانیم . × دعای پر فیض و ملکوتی ندبه . از جمکران می آیم . از میعادگاه حضورت; از محفل عاشقان ظهورت; همراه با دیده های ابری و قلبهای منتظر . تمام ابرهای جهان در دلم گریه می کنند . چشمانم آشیانه انتظار شده و سراسر وجودم امید . تا به حال ندیده بودم ابری چتر هزار پاره انتظار را بر غربت دل منتظران این گونه پر باران بگشاید . از جمران می آیم و باور نمی کنم که از محفل پروانه های دلسوخته ات آمده باشم . بارها گفته اند: «می آیی » و من سالهاست منتظر ظهورت هستم . گفته اند: «وقتی بیایی منتظرانت را به میهمانی خویش می خوانی » . گفته اند: «با آمدنت باران زیبایی می بارد و هیچ کس از دستهای تهی و «از سفره های خالی » سراغ نمی گیرد» . ... و من تو را می شناسم; از آن سوی مهتاب و از پشت ابرهای سفید . بوی گلاب می آید و مادر، تمام آرزوهای خود را بر سجاده انتظار گریه می کند . راستی! هر شب به خانه دلهامان سر می زنی و دست نوازشگرت را بر سرمان می کشی . آری; هر شب به خانه دلمان می آیی و بر سجاده انتظارمان عطری از عشق می پاشی; لباسهامان را از یاس پر می کنی و من هر آدینه به امید آمدنت خانه دلم را آب و جارو می کنم . پنجره های خسته اش را دلداری می دهم، گلدانهای کهنه را پر از شمعدانی می کنم و روی پله پله اش نیز گلدانهای یاس می گذارم پدر هم با دستهایی سبز، زیر باران عشق و انتظار، ندبه× را زمزمه می کند . مطمئنم تو، خود می دانی چرا که دوستمان داری و خواسته ای این گونه باشیم . آقا! پس «کی می آیی؟» چقدر انتظار؟! بیا; بیا تا خاک قدومت را سرمه چشمانمان گردانیم . منتظر ظهورت می مانیم . × دعای پر فیض و ملکوتی ندبه .
نظرات شما عزیزان:
De$ign | کافه حجاب |